افراد خودشیفته توجهی به احساسات و عواطف دوست و همسر خود ندارند. 
 

چرا جذب طرف های خودشیفته می شوم؟

معنای این که جذب طرف های غرق خود می شوم، چیست؟ اصلا از اول چطور با یک خودشیفته رابطه برقرار می کنم؟ چه چیزی در او می بینم؟ واقعیت تامل برانگیز این است که اگر جذب یک خودشیفته شده اید، مجذوب آدمی شده اید که
  1. به طور کلی من بادکرده ای دارد.
  2.  قدرت، استعداد و زیبایی خود را نامحدود و بی حد و حصر می داند.
  3. اعتقاد دارد فقط نخبگان و آدم های خاص می توانند او را درک کنند.
  4. خواهان تعریف و تمجید مستمر است.
  5. خود را مستحق الطاف و برخوردهای ویژه می داند.
  6. برای آن که احساس خوبی پیدا کند و نیازهایش را برآورده سازد از دیگران بهره می کشد.
  7. واقعا نمی تواند احساس و نیاز شما را درک کند، بفهمد یا حتی برای آنها دل بسوزاند.
  8. به دیگران به شدت حسادت می کند ولی می گوید دیگران به او حسادت می کنند.
  9. از نظر دیگران متکبر، افاده ای و از خود متشکر است.

تصویر خیلی خوشایندی نیست؟

 این فهرست را چند بار بخوانید. آیا در دنیای یک خودشیفته، جایی برای یک نفر دیگر هست؟ نه، احتمالأنه. پس با آدمی که این قدر غرق خودش است چطور رابطه برقرار کرده اید و از آن بدتر، چرا با چنین اشخاصی رابطه برقرار می کنید؟ به چند دلیل ممکن است مجذوب یک آدم خودشیفته شوید.
 
نخست این که شخصیت های غرق خود در آغاز خیلی بزرگ به نظر می رسند. خودشیفته ها به ویژه وقتی باهوش اند، برداشت اولیه اثرگذاری ایجاد می کنند. آنها موفق، با اعتماد به نفس متکی به نفس و با تجربه به نظر می رسند و از موفقیت ها و ماجراهای زندگی خود تصویر حیرت آوری ارائه می دهند. در واقع خیلی سخت است که در برخورد اول تحت تأثیر یک خودشیفته حقیقی قرار نگیریم (به ویژه اگر هوش و جذابیت اجتماعی داشته باشد)!
 
اما بعدا آنچه در نظر اول حیرت آور به نظر می رسیده، مشتی مبالغه، تخیل و دروغ می شود. آنچه بعدأ تکبر و افاده به نظر می رسد. در آغاز باور کردنی و حیرت انگیز جلوه می کند. ابتدا به سختی می توان پی برد که خودشیفته معمولا روی ابرهای مهم بودن و فرهیختگی و کاردانی پرواز می کند. بعدا آنچه ابتدا ستودنی بوده، بیشتر شبیه یک مشت لاف می شود. هر آدمی امکان دارد وقتی با قصه ها و تجربه های یک خودشیفته دارای جذبه مواجه می شود، گول بخورد.
 
در میان ما، آدم هایی هستند که مجذوب طرف های کنترل کننده و مسئولیت پذیری می شوند که در رابطه، قابل اتکا هستند. اگر یکی از این آدم ها هستید، به راحتی می توان گفت چون قوی، توانمند، قابل اتکا و هدایت کننده رابطه بوده او را پذیرفته اید. گویا رابطه با آدمی که ظاهرا به خودش شک ندارد و می خواهد(و حتی توقع دارد) مسئولیت تصمیمات مهم را بر عهده گیرد، خوشایند و آرامش بخش است. متاسفانه خودشیفته مسئولیت امنیت شما را بر عهده می گیرد چون می تواند این کار را انجام دهد و چون فقط به احساسات و دل مشغولی های خودش اهمیت می دهد.
 

بچه کوچ ترسو

بعضی از بزرگسالان به این دلیل مجذوب کسانی می شوند که اختلال شخصیت خودشیفته دارند که آنها را یک بچه کوچولوی ترسو می بینند. آنها در نقش نجات دهنده و شفادهنده وارد رابطه می شوند. این گروه سعی می کنند برای شخصیت خودشیفته دوباره پدر و مادری کنند و شاید ناهشیارانه معتقدند می توانند ایگوی شکننده طرف مقابل را برای رابطه ای پخته تر، تقویت کنند. اما مشکلی پیش می آید: پدر و مادری کردن مجدد برای مراجع خودشیفته، به چند سال روان درمانی نیاز دارد. به طور کلی معقول نیست وارد رابطه ای شویم که هدف ما در آن، ایفای نقش درمانگر با پدر و مادر است. اگر این نقش را دوست دارید، بد نیست تجربه های دوران کودکی تان با بزرگسالان غرق خود را بررسی کنید. آن بزرگسال غرق خود و خودشیفته، دنبال مدیریت و مراقبت از چه چیزی بود؟ چطور مجذوب این آدم خودخواه شده اید؟ خودشیفته کدام نیازهای شما را برآورده می کند؟
 
بعضی از بزرگسالان سالم هم مجذوب کسانی می شوند که ظرفیت همدلی ندارند. آنها زمانی بیشترین آرامش را دارند که زیر سایه طرف مقابل زندگی می کنند. آیا بنفشه در حال پژمردن یا آدم زیردستی هستید که دوست دارد در حاشیه و پس زمینه زندگی کند؟ جالب اینجا است که چنین شخصی وقتی آسایش و آرامش، دارد که نیازهایش نادیده گرفته و تمایلاتش بی اهمیت شمرده شوند. بار دیگر باید بپرسیم در روابطی که با خودشیفته برقرار کرده اید، مشغول خلق مجدد چه رابطه ای هستید؟ احتمالا در مقطعی از زندگی خویش یاد گرفته اید از نوازش ایگوی دیگری، نادیده گرفتن نیازهایتان و تلاش برای حفظ رابطه با دیگری احساس رضایت کنید.
 
در اینجا به آخرین - و شاید غم انگیزترین - دلیلی که ممکن است شما را جذب شخصیت های غرق خود کند، اشاره می کنیم: این که ممکن است دنیا را از دریچه چشم او ببینید. یعنی نگاه طرف خودخواهتان در مورد خودش، شما و دیگران را بپذیرید. به این ترتیب، شکرگزار تکه نانی می شوید که طرف بزرگ و زیبای تان جلوی شما می اندازد. با این نگاه، در مقایسه با او، موجود بی ارزشی خواهید بود، مجالی برای باز پس گرفتن خصوصیاتتان نخواهید داشت و بی توجهی طرف مقابل تان به آرزوها و امیال شما کاملا معقول به نظر می رسد چون نمی توانید او را ناراحت کنید. نکته غم انگیز اینجاست که ممکن است درصدد اعادة غرورتان برآیید، با مردم درافتید و قبول کنید فقط آدم های خاص می توانند طرف مقابل شما را درک کنند.
 
به دلایل زیادی ممکن است با خودشیفته ملاقات کنید. او می تواند جذاب و فراتر از زندگی به نظر آید. معمولا با بهره کشی ها و ظرفیت های غیر عادی خودش، دیگران را تحت کنترل می گیرد و آنها را اسیر خویش می کند. گاهی اوقات هم برای مراقبت از شخصیت شکننده اش، مجذوب او می شوید. از آن بدتر این که عزت نفس شما چنان افت می کند که تصور می کنید بدون او ارزش زیادی ندارید.
 
 نویسنده: دبلیو. بِرَد جانسون و کِلی مورِی
 
منبع: کتاب «عشق دیوانه وار»